سلام
به روزم.مي آييد؟
من خواب نمي روم تا خواب از سرتان بپرد...پس بياييد.
خواجات عزيز .سلام
درکوچه هاي شهر چراغ به دست گشتم خانه اي را بيابم که حلواي نقد در آن پخته ميشود.سر را به حال تعظيم در آوردم و سلانه سلانه ورود يافتم .آنگاه صاحبخانه به هيئت شکوه در آمد و دعوت اين ميهمان ميزبان شده را لبيک گفت ....بعد که بيدار شدم مولوي رفته بود...
با اين داستانک به خانه بيا تا بي تعارف چايي تلخ را ميهمانت کنم.بي مبالغه آماده ي نقدم.
زبان همواره در بطن خود حامل ظرفيتهاى نامتناهى و حامل شبكهى اصوات است و سرچشمهى اين تولد و تكثر را بايد از سويهى استعارى زبان بازجست. مقولهاى كه با كلمات در تعامل است از بطن زندگى شكل گرفته و بر زندگى و دايرهى هستى احاطه دارد.تنها با حاكميت جهانى نمادين، مىتوان از سنگ شدگى فاصله گرفت و به هنجارهاى فرهنگى، كنش انسانى، و قلمروهاى هنرى دست يافت.
سلام بر تو خواجات عزيز
با شعر نيمايي شب هفتم تو را مي طلبم... هرچند به نو زايي و پويايي و اصالت توجه ويژه اي دارم و به نوعي انحصار طلب مي باشم نگاه تخصصي تو را در اين باره پذيرا هستم...
سلام استاد به قول بچه ها
كاش سر ميزدي به كابوسم دارم از اين همه دلشوره و غم مي پوسم
سلام جناب خواجات
بعد از چند هفته اي يك كار جديد آپ كردم
ممنون ميشم اگر سر بزنيد
در ضمن منتظر نقد محكم شما هستم
لينك شما با افتخار اضافه شد
پاينده باشيد
سلام خواجات عزيز
به روزم با شعر«حوض خون » و بي صبرانه منتظر حضور شما هستم
موفق باشيد وشاعرتر
خداحافظ.
.................
........................
...............................
..........................................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
سلام دكتر احوال شما؟
در سطر هشتم حرف حرف دارم!
سلام بهزاد.بزودي ميزگردي درخصوص شعرميتراييك -كه گفتي -تشكيل مي دهيم .بدون حاشيه خواهد بود.و علمي وپربار*
تريلوژي : دکتر عزت قاسمي ـ سيروس رادمنش ـ منصور محرابي فرد
http://mitraiec.blogfa.com/
http://lepdart.blogfa.com/عزت قاسمي
سلام...!
اين روزها نه آلومينيوم ام جي پناهم ميدهد نه آلوپرازولام...
اين روزها فقط دلم ميخواهد ميان خنده هاي افراطي يك زن تنها هاي هاي گريه كنم و خودم را بچسبانم به تن سرد ميله ها و ايمان بياورم به آغاز فصل سرد...همين!
من به روز شده ام با تاريكي سرنابراه دستهاي شيشه ايم. نمي آييد ببينيد چقدر به مرگ نزديك شده ام حتي نزديكتر از رگ گردنم به خودم؟!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گم کرده در تقاطع ترديد ها تو را...کبريت هاي يخ زده در دست من هرا
س روزهاي گمشده،ته مانده هاي شبروشن نمي شود ته اين روزها چرا؟...و با غزلي تازه بروزم...