• وبلاگ : و سپس هيچ كس نبود
  • يادداشت : درگذشت محمود درويش
  • نظرات : 8 خصوصي ، 48 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     

    سلام

    منتظرم براي خوانده شدن .

    سلام

    من هنوز به روزم ...

    سلام

    مطالب وبلاگتان را خواندم.شعر "اين صدا" آنقد به دلم نشست که مرزنشين شعرهايتان شدم.

    وقتي آنچه را در مورد شعر دهه ي هفتاد نوشته بوديد مي خواندم و پيش مي رفتم ترسي را که مدتها توي حنجره ام گير کرده بود به کائنات نوشته اتان مي سپردم.هنوز هم ميترسم از اين شعرها،از شعر خودم.از آنچه نميدانم و نخوانده ام.از کساني که نمي خوانند و فقط مينويسند.از کساني که گوش نميدهند و فقط ميخوانند.از حرفهايي که توي واژه هاي شعر گم ميشوند و منتظرند براي نگريستن و آنوقت فقط چشمها را کور ميکنند.از اينجا ميترسم.از اين سالها که دارد روي اين زمين ميگذرد و آدمها را ميبلعد، در قعر تاريخ گمشان ميکند. ميدانم که از گم شدن دور نيستم اما ميترسم از اينکه" ناگهان" گم شوم.من از نخوانده ها ميترسم.از کثرت مورچه هايي که بر سر يک شيريني کاذب جمع شده اند و هر کس شيريني را به سمت خودش ميکشد.من از زمان ميترسم که اين همه قرباني ميگيرد و هنوز تشنه است.

    مرا ببخشيد که اينچنين ميترسم ولي ترسيدم از اينکه هيچ نگويم.کاش کتابها برايمان جشن بگيرند.

    "...خدا برايم جشن گرفت و من مجال جشن نداشتم..."

    شاد باشيد
    + محمد 

    سلام استاد

    يعني اينقدر حرفهام بد بود كه تاييد نشدن . ‏؟؟‏؟‏؟‏؟؟؟‏؟‏؟؟‏

    سلام آقاي خواجات
    به روزم با يک شعر ديداري ،
    اميدوارم ديدني باشه.
    مشتاق خواندن نظرتان هستم.
    موفق بمانيد.

    سلام

    از لطفتان سپاسگذارم تا وقتي كه لاله ها با لاله زار وداع كنند.

    شاد باشيد

    سلام دوست عزيز...


    روزها وساعتها را احساس نمي کنم
    انگار
    زماني براي زندگي ندارم.

    با يک شعر به روزم.
    تکه تکه شدن...
    راز آن موجود متحدي بود
    که از حقيرترين ذره هايش آفتاب به وجود آمد
    .
    .
    اين روزها که « سيد مهدي موسوي»
    جايش خاليست
    اين روزها که ...
    مثل هميشه هاي هميشه تنهاست
    اين روزها که...
    اقاي ادبيات با شعر زندگي مي کند و شعر با او!!
    .
    .
    توي تاريکي مطلق
    با آخرين متن و شعر از « دکتر سيد مهدي موسوي»
    به روزم
    با احترام : شاعر خيابان چهل و هشتم

    سلام و ارادت استاد عزيز

    ممنونم از حسن نظر حضرتعالي و سپاس از امدنتان

    خوشحالم از بودنتان و مهرتان مستدام

    سلام استاد گرامي

    سرنا نوازي با فلوت وجود خارجي ندارند

    سرنا اواز دلشدگان غريب است وني هم اوايي نفس كه از درون جسم منشا ميگيرد

    در اصل سرنا براي من جزو اقسام خيال است

    تشكر.

    سلام و ارادت استاد عزيز

    دست مريزاد

    با يك شعر و دو ترجمه از همان شعر بروزم اگر محبت بفرماييد

    درود

    سلام

    از اينكه آمديد و ارج نهاديد و نظر گذاشتيد سپاسگذارم.

    با اجازه لينكتان كردم.هرچند اينگونه اجازه گرفتن سراپا عيب است اما اين هم اضافه بر تمام اشتباهاتم.

    شاد باشيد

    سلام خواجات عزيز!
    با يک شعر به روزم و منتظر نقد ارزنده تان هستم.
    شاد و پيروز!

    جناب دكتر خواجات گرامي

    عرض سلام و ادب

    سپاس فراوان از حضورتان و تشكر بي دريغ بابت راهنمايي تان. از اين صراحت بيشتر كار مي آيد.

    اميد كه در ادامه از نقدها و نظرات ارزشمندتان بي نصيب مان نگذاريد.

    در پناه حق

    سلام
    و سپس هيچکس نخواهد بود
    .
    .
    .

     <      1   2   3   4      >