سلام
منتظرم براي خوانده شدن .
من هنوز به روزم ...
مطالب وبلاگتان را خواندم.شعر "اين صدا" آنقد به دلم نشست که مرزنشين شعرهايتان شدم.
وقتي آنچه را در مورد شعر دهه ي هفتاد نوشته بوديد مي خواندم و پيش مي رفتم ترسي را که مدتها توي حنجره ام گير کرده بود به کائنات نوشته اتان مي سپردم.هنوز هم ميترسم از اين شعرها،از شعر خودم.از آنچه نميدانم و نخوانده ام.از کساني که نمي خوانند و فقط مينويسند.از کساني که گوش نميدهند و فقط ميخوانند.از حرفهايي که توي واژه هاي شعر گم ميشوند و منتظرند براي نگريستن و آنوقت فقط چشمها را کور ميکنند.از اينجا ميترسم.از اين سالها که دارد روي اين زمين ميگذرد و آدمها را ميبلعد، در قعر تاريخ گمشان ميکند. ميدانم که از گم شدن دور نيستم اما ميترسم از اينکه" ناگهان" گم شوم.من از نخوانده ها ميترسم.از کثرت مورچه هايي که بر سر يک شيريني کاذب جمع شده اند و هر کس شيريني را به سمت خودش ميکشد.من از زمان ميترسم که اين همه قرباني ميگيرد و هنوز تشنه است.
مرا ببخشيد که اينچنين ميترسم ولي ترسيدم از اينکه هيچ نگويم.کاش کتابها برايمان جشن بگيرند.
"...خدا برايم جشن گرفت و من مجال جشن نداشتم..."
سلام استاد
يعني اينقدر حرفهام بد بود كه تاييد نشدن . ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از لطفتان سپاسگذارم تا وقتي كه لاله ها با لاله زار وداع كنند.
شاد باشيد
سلام و ارادت استاد عزيز
ممنونم از حسن نظر حضرتعالي و سپاس از امدنتان
خوشحالم از بودنتان و مهرتان مستدام
سلام استاد گرامي
سرنا نوازي با فلوت وجود خارجي ندارند
سرنا اواز دلشدگان غريب است وني هم اوايي نفس كه از درون جسم منشا ميگيرد
در اصل سرنا براي من جزو اقسام خيال است
تشكر.
دست مريزاد
با يك شعر و دو ترجمه از همان شعر بروزم اگر محبت بفرماييد
درود
از اينكه آمديد و ارج نهاديد و نظر گذاشتيد سپاسگذارم.
با اجازه لينكتان كردم.هرچند اينگونه اجازه گرفتن سراپا عيب است اما اين هم اضافه بر تمام اشتباهاتم.
جناب دكتر خواجات گرامي
عرض سلام و ادب
سپاس فراوان از حضورتان و تشكر بي دريغ بابت راهنمايي تان. از اين صراحت بيشتر كار مي آيد.
اميد كه در ادامه از نقدها و نظرات ارزشمندتان بي نصيب مان نگذاريد.
در پناه حق