واقعا حيف...
همه دارن مي رن.
يه دفعه مي بينين فردا منم نيستم:)
بسيار خب!
من هم مي برمت هواخوري مهربان...
.
..
همه مي ريزند اين جا / اين جا كجاست؟
...........
.................
........................اما من من نيستم
.............................و حوصله ديدار تو را ندارم.
بي درنگ و سرد
چون تهي از اجاقهاي افروخته تن
شبيه انتهاي من و توست
وقتي آتشي نباشد
که بي فاصله
در هم شعله ورش کنيم
سلام دكتر گرامي
درد درد درد ... مارا فراموش نمي كند .!! هجووووم
عينک خنديد، اما من در عينک غم را مي ديدم ، غم او غم افتادن نبود او براي من غمناک بود .
خنده عينک که پايان يافت باز به من رو کرد و گفت :
شب کجاست آن آبي چشم هايي خالي آسماني آبي
پاره از ابري مي برد اين آبي پاره ابر من هستم من همان شب هستم
گر چه بي رنگ بودم من حقيقت بودم .
انگار حق با عينک بود و حق عينک اين نبود
هنوز هم آخرين کلام عينک در ذهن ام مي پيچيد .
مي گفت :
«عينک ها ، بسيارند حق ها پايمالند عينک ها بيدارند رنگ ها زيبايند ».
چه سود ، حالا که بي رنگي ابر را مي فهمم ديگر اين عينک نيست اما :
پيام پيام ، پيام عينک بود پيام عينک پيامي ديگر بود .
با تشكر
سلام آقاي خواجات
با شعري به روزم و مشتاق خواندن نظر شما.
موفق بمانيد.
دكترسلام سلام...روي دشت تنت مي خرامند...يک غزل انتظار خوانده شدن مي کشد.درپناه حقهر چند آدم با ديدن اين عكس خجالت مي كشه
از تغزل حرف بزنه!