سلام آقاي خواجات
با شعر تازه اي به روزم
خوشحال مي شم براي نقد تشريف بياريد.
ممنون
سلام رفيق عزيز
جناب آقاي دكتر خواجاتبروزم با شعري که از هــوزمن امريکايي ترجمه کرده ام.
..................منتظرت بودم
گفتني :
چه مي چسبد بستني در صلوة تابستان
سرطاني در من راه مي رود من نگفتم
[[گل] [گل][گل][گل][گل] دعوتنامه عمولي [گل][گل][گل][گل][گل
بدينوسيله از شما دوست گرامي دعوت ميشود تادرمنزل شخصي"عمولي"حضوربهم رسانيد
"دختري كه فال ورق ميگرفت"
حضورارزشمندتان رابه انتظار نشسته است[گل][گل][گل]
بله..اينچنين است زميني كه ما در آن زيسته ايم......مرا به ياد عكسي انداخت لاشخوري منتظر مرگ كودكي گرسنه بود.مرا به ياد فيلمي انداخت كودكي گرسنه در كنار ريل ها مي ميرد.
......................