دوست گرامي
تفاوت آشكار يک بينا با نابيا در اين است كه فرد اول به هواي يك دشت دلفريب به خارستان يا لجن زار متوحش پا نمي گذارد ! اما شما با اين خصايص كودكانه در شعر فارسي هيچ تسخير و تاثير با نوع نگارش تان بر كساني كه به صلابت و حريت كار فكر مي كنند نمي گذاريد من نمي دانم آيا اين هنر است؟ كه وقتي يك انسان ابتدايي در مكالمات روز مره ي خودش هم رنگي از تشبيه و استعاره به كلامش مي دهد زبان شما با مطالعاتتان عريان و لخت مي شود به حكم اين كه با ذهنيت عوام - شعر خود را بسنجيد؟ دوست عزيز بايد بگويم ما از بينايي به عنوان كمال استفاده نمي كنيم. شعرهاي موسمي سر انجام آن به باد خواهد رفت ظرفت را چنان متلون و ظريف بساز و روحت را طوري در رنج و مشقت كار پاك كن كه فردايي فرزندت تو را به جرم سهل انگاري محكوم به ندانستن نكند. تو ايي كه مي داني - جهل بر تو عيب است . اين گونه اشعار را از صبح مي توان تا شب نوشت و تبديل به كتاب كرد سوي آن شهر آشنايي كسي سود مي برد كه فردا زيبايي را هر چه تمام تر به رخ خلايق بكشد ...