آن ها را فقط این طور می شود شناخت
که غالبن در سی سالگی
چپ چپ نگاه می کنند به مداد بنفش
ناخن ها و مو های شان
هی دراز می شود و تاب می خورد
و آزمایش HIV هم که ندهند
دمب نازک و زبری از بینی شان
گاهی زده است بیرون .
و تازه من به این خط رسیده ام
بی لوازم نورانی شخصی
و سبزیجات تازه
که عارف خلق م کرده اند
( یادت هست ؟ )
به این خط
که این بار زیراکس آن ها
از خانه ی مرجانی پست شده تا برسد
اتاق ها اجق وجق باشند و
شرح خود را بسپارم به کسی
که مصرانه عقبکی بزرگ شد
و برگشت به بطن مادر
تا بگوید : " ما مردش نبودیم ! "
آن ها را فقط این طور ...
یک پا ایستاده تا آخر خط
متلک پرانده به همه ی بویینگ ها
و پلیس بگوید : " سرعت شما زیاد بود "
و بگویند : " بود که بود ! "
غول هایی تمام شده در بلیط یک نفره
و نشانی های دیگری که نعوذ بالله
غروب می آید و نکند پنجه ی من
بخار بگیرد کمی زودتر
که قهوه ی سرد
همین که سردتر می شود
گوارش ما را بترساند
و مدادهای رنگی نیایند ، به کار نیایند
و این خط که متاسفانه
آن ها را فقط این طور
که از خود گفته باشی و روزی هزار بار
دل واپس موها و بینی در آینه
یا اصلن فرض کن که منظورم
تلفن کردن به تمام آدم هاست
و عذرخواهی از آن ها
فقط این طور ...