1
ماشین نویس شعر را به پایان برد
و در آخر نوشت : ژاک پره ور
اما در ساعت پانزده
نیم ساعت پس از تعطیلی انتشارات فانوس
یک فنجان نشسته بر میز و
چراغی سهون روشن مانده بود .
برای عزیمت آماده می شد
و پوشه ای کهنه
نام پایانی یک شعر را
می پوشاند .
و ابرهای چشم زده گفتند
که این حوالی خیس
در کف مردمانی است
که ماهی ، ساز کرده اند
برای شما ، برای شبلی و مادر ترزا
و دریا بود و صدای کوبش در
با موج آمدن ، با موج رفتن
و کربلایی طاهر
در دعا و در او کسی دیگر
و در او هم ...
سجاده ای که سجاده گسترانده
و آفریدگار خودش می دانست
من چرا بگویم ؟
یک چراغ ابدی
چند ساعتی می تابد و
به این جا می آید که متن شود
گوش کند به مخاطب این شعر .
ماهی آماده ی شدن است .