ايمان بيداد به عهدي داد روح فريب ام ، بي تو ... بي تو قانون گردابم ، سرابم ، نقش آبم بي تو ... بي تو بي ايمني ، شوريدگي ، در قعر خوابم اي بي تو من بي خويش ، بي خويشتن ، بي کيشخاري هدف گم کرده در دهليز بادم بي تو ... بي تو طيف غباري خفته بر درياي شن زار خون شب ام هذيان تب آلود دردم ، بي تو بي تو رمز سکوت ام راز بهت ام رنگ يادم بي تو ... بي تو ي تو ، بي تو از زندگي بيزار تا مرگ راهي نيست ، بي تو اي بي من و در من بي من تو هم آني و اينياي بي تو من گرداب و يراني قانون بي رحم پريشاني چنيني ؟بدرود ، بدرود اين اشک و هق هق گريه مردي پشيمان نيست مردان نسل ما با گريه مي خندند ، بي تو اي بي تو من ، بي من ايا تو هم اينگونه مي خندي ؟ با گريه خنديدن نه آسان است بي تو