روي بازوهايم پر عقاب و روي شانه ام تصويري از دو مار نر و ماده در آستانه ي فصل جفت گيري و روي پيشانيم تصويري از پروانه اي باردار و بالاتر از ناف تصويري از يک خورشيد ِ زيادي درخشان و روي زانوهايم عکسي از دستگاه سجده شمار چيني و روي لاله گوشم شعري از تو حک مي کنم و کف پايم عکسي از راه ابريشم که هي تلاش مي کند به سوي تو راهي، جاده اي، کوچه باغي يا شاهراهي ترانه کند. نماي داخليم را با ياد تو تزيين مي کنم. روي ديواره ي قلبم حرف اول نام تو، روي پوست چربي گرفته ي رگهايم تصويري از چشم تو وقتي مي خواهد و نمي تواند گريه. و روي نايژه هاي معصوم صدايي از نفس تو را که وقتي از ديواري بالا مي رود و نفس مي زند. زير بغلم را اما مام خواهم زد نگران نباش.
تمام که مي شوم از اين همه حکاکي که مرا به نيم ارزن نمي خرند در بازار مصر را با کوزه اي که عکس تو و تنها تو بر آن حک شده باشد معاوضه مي کنم و مصالحه مي کنم و زيادي معاشقه مي کنم. چه آبي بايد باشد.