• وبلاگ : و سپس هيچ كس نبود
  • يادداشت : دايي نادر
  • نظرات : 5 خصوصي ، 85 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نام اين ناشناس را شما بگذاريد 

    اميدوارم اين پيام به صورت خصوصي ارسال نشود .

    درباره ي اين شعر آخرتان بايد بگويم ، من هميشه شما را شاعري درجه دو تلقي كرده و مي كنم . مشكل اساسي اكثر كارهاي بلندتان اين است كه اولا شلخته است و ثانيا قادر نيستيد در كليت شعر خوبي خلق كنيد . گاه در بعضي سطرها ، حركت متوسطي ديده مي شود اما در نهايت هيچ ! من نگاه مدن شما به جهان را مي ژسندم اما شما اين نگاه مدرن را به صورت شعار صرفا استفراق مي كنيد در متن . معناي اين سطرها چيست :

    هيهات ولي ، هيهات

    كه دايي نادر من

    جز تمام كردن اين فالوده

    جر پرولتاريا و واشنگتن به هم بخورد

    و آب ليمويش كم است ...

    من كم ديده ام شعري را از شما كه نشانه ها مايه اي بيشتر از آنچه مي نمايند داشته باشند ، حجم داشته باشند و خلاصه خلاقيتي شاعرانه صورت گرفته باشد . در همين مثال ، پرولتاريا و واشنگتن جز دو اسم بيشتر نيستند . چه علاقه اي به نام ها داريد كه در هر شعر چند تا از آن ها را رديف مي كنيد : گراهام بل ، فلوطين ، واشنگتن و ...

    پيشترها كه منازعه در پيراهنتان را خوانده بودم با خودم اين گفتم اين را ببين كه وقتي مي گويد ياكوبسن چه آبي دور و بر لب و لوچه اش را مي گيرد و چه لاسي با اين نام ها مي زند . همه اين ها نشان از بي سوادي است . حال در شعر هم نام ها بدون هويت و بدون حجمي شاعرانه صرفا در متن كولاژ مي شوند و دست آخر هيچ ! زوائد شعرهايتان خيلي زياد است و به همين دليل اكثر شعرهايتان شلخته . اگر چه حتي اگر اين شلختگي ها هم نباشند آن مايه ناب شاعرانه در كارهايتان نيست و اگر هست در هيات انديشه اي متوسط است .

    پاسخ

    از آن جا که متن آشفته و شعار زده ي فوق خود مبين دانش نويسنده است اولن آن را براي ديدن خوانندگان تاييد مي کنم تا نويسنده وهم برش ندارد که حرفش اهميتي براي نديدن دارد دوم اين که کاش بازاري که جسارت مي فروشد دکه اي هم براي شجاعت داشت تا بندگان خدا مجبور نباشند مستوري و مستي اختيار کنند .