اميدوارم اين پيام به صورت خصوصي ارسال نشود .
درباره ي اين شعر آخرتان بايد بگويم ، من هميشه شما را شاعري درجه دو تلقي كرده و مي كنم . مشكل اساسي اكثر كارهاي بلندتان اين است كه اولا شلخته است و ثانيا قادر نيستيد در كليت شعر خوبي خلق كنيد . گاه در بعضي سطرها ، حركت متوسطي ديده مي شود اما در نهايت هيچ ! من نگاه مدن شما به جهان را مي ژسندم اما شما اين نگاه مدرن را به صورت شعار صرفا استفراق مي كنيد در متن . معناي اين سطرها چيست :
هيهات ولي ، هيهات
كه دايي نادر من
جز تمام كردن اين فالوده
جر پرولتاريا و واشنگتن به هم بخورد
و آب ليمويش كم است ...
من كم ديده ام شعري را از شما كه نشانه ها مايه اي بيشتر از آنچه مي نمايند داشته باشند ، حجم داشته باشند و خلاصه خلاقيتي شاعرانه صورت گرفته باشد . در همين مثال ، پرولتاريا و واشنگتن جز دو اسم بيشتر نيستند . چه علاقه اي به نام ها داريد كه در هر شعر چند تا از آن ها را رديف مي كنيد : گراهام بل ، فلوطين ، واشنگتن و ...
پيشترها كه منازعه در پيراهنتان را خوانده بودم با خودم اين گفتم اين را ببين كه وقتي مي گويد ياكوبسن چه آبي دور و بر لب و لوچه اش را مي گيرد و چه لاسي با اين نام ها مي زند . همه اين ها نشان از بي سوادي است . حال در شعر هم نام ها بدون هويت و بدون حجمي شاعرانه صرفا در متن كولاژ مي شوند و دست آخر هيچ ! زوائد شعرهايتان خيلي زياد است و به همين دليل اكثر شعرهايتان شلخته . اگر چه حتي اگر اين شلختگي ها هم نباشند آن مايه ناب شاعرانه در كارهايتان نيست و اگر هست در هيات انديشه اي متوسط است .