سلام...!
اين روزها نه آلومينيوم ام جي پناهم ميدهد نه آلوپرازولام...
اين روزها فقط دلم ميخواهد ميان خنده هاي افراطي يك زن تنها هاي هاي گريه كنم و خودم را بچسبانم به تن سرد ميله ها و ايمان بياورم به آغاز فصل سرد...همين!
من به روز شده ام با تاريكي سرنابراه دستهاي شيشه ايم. نمي آييد ببينيد چقدر به مرگ نزديك شده ام حتي نزديكتر از رگ گردنم به خودم؟!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟