• وبلاگ : و سپس هيچ كس نبود
  • يادداشت : مصاحبه
  • نظرات : 5 خصوصي ، 60 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    استاد گرامي

    طالب نکات قابل توجه شما در وبلاگ - اسم مستعار باران سپيد . بر آن شدم که اين نامه سرگشاده را از اين حقير براي شما بخوانم

    دوست گرامي
    نمي دانم چه طوفان مهيبي در اين سرزمين شروع به نيستي کرده است که همه چيز در حال خراب شدن است به سادگي درختان شکسته شده - و رودخانه ها طغيان کرده اند. از طرفي ديگر پير ترها شراب بدست گرفته دور خود مي چرند به فکر اين که زيبا مي رقصند چشمهاي آنها دو مي زند وقتي جوان ها هم حرف هاي خشک آنها شعر است - مي خواهند آشنا زدايي کنند اما ديگر "همه" چيز را فراموش مي کنند مي گويند :اسمت شن که بشود.... با اين کار روي دست همه را سياه مي کنند چون آتش جهنم اند فقط مي سوزانند و به ساختن هم فکر نمي کنند
    سوررآليست بودن را با نهايت حماقت که هيچ ريشه عقلاني ندارد مي پذيرند ديگر نگاه کردن به گفته هاي ساده ي پل آلوار - شاملو را بايد مطرود کند دوست عزيز وقتي اين همه چاله وجود دارد آيا راهي است ؟؟؟ چطور مي توان شوخي هاي بي مزه را اعتبار بخشيد و گفت شعر؟؟؟؟ - فکر نمي کنيد اين کار را (جنگ تن به تن ) کودکان بهتر انجام مي دهند وقتي اسباب بازي در دست جوان تر ها وبزرگترها نباشد... دنيا بي معنا نخواهد شد....همچنين شعر!

    در ضمن اين حقير دانشجوي ادبيات مي باشم///